می خام برای اولین بار یک کتاب براتون معرفی کنم.
احتمالا کسانی که زیاد اهل کتاب هستند یا کتاب رو خوندن و یا پشت ویترین کتاب فروشی ها زیاد دیدن, برای اینکه حقوق ناشر رو مراعات کرده باشم فقط با یه توضیح کوتاه در باره داستان که سر رشته ی داستان دستتون بیاد اکتفا می کنم البته با یه مقدمه کامل از دکتر کنت بلانچارد در باره این کتاب وجملات کلیدی این کتاب و دیگر هیچ امیدوارم علاقه مند بشید و برید کتاب رو خریداری کنید زیادم براتون خرج نمی تراشه کتاب ارزون قیمتی است و همین طور کوتاه است. این کتاب یکی از کتابهای اسپنسر جانسون از نویسنده های معروف آمریکایی است و با انتشار آن مورد استقبال و تحسین خیلی از مدیران و کارکنان شرکتهای معروف (چون نوکیا، زمنس و ...)شده است این کتاب انسانهارو به چها گروه هم ها , هاو ها ,اسنیف ها ,اسکاری ها , تقسیم می کنه و داستان از جایی شروع میشه که چند تا دوست قدیمی دوران تحصیل که حالا تبدیل به زنان و مردانی شدند دور هم جمع می شن و هر کسی از اتفاقاتی که بعد از مدتها دوری از هم براشون پیش امده رو تعریف می کنند بعضی در زندگی شکست خوردند و بعضی هم موفق از کار در آمدن یکی از بچه ها که در زندگی موفق بوده داستانی رو برای بقیه تعریف می کنه که در زندگی خودش خیلی تاثیر گذاشته و باعث موفقیتش هم همین داستان بوده و از چهار موجود کوچیک صحبت می کنه که دوتا آدم کچولو بودن و دوتای دیگه موش بودن و این چهار تا با هم در هزارتویی زندگی می کردن و هر روز هر چهار نفرشون برای به دست آوردن پنیر کفش ورزشی می پوشیدن و به داخل هزار تو می رفتن روزگار همینطور گذشت و گذشت تا این که روزی هر چهارتاشون به یک ایستگاه پر از پنیر «ق» میرسن اسینف و اسکاری که هر دو موش بودن بندهای کفشهای ورزشی شون رو به هم گره می زنن و روی گردنشون می ندازن و بعد می رن به طرف پنیرها و با ولع تمام شروع به استفاده از پنیرها می کنند اما هم و هاو آدم کچولو های قصه ی ما کفشهاشون رو به طرفی پرتاب می کنند و به طرف پنیرهاشون می رن, روزها پس از دیگری می گذشت و هم و هاو تنبل تر از همیشه بودن و مشغول خوردن پنیرشون بودن روزی که از خواب بلند می شن هم و هاو با تعجب می بینند که پنیرشون نیست و از اون همه پنیر هیچی نمونده در همون حالت اسینف و اسکاری رو می بینند که کفشهاشون رو می پوشن و به دنبال پنیر جدیدی در حرکت هستند اسنیف مانند بعضی از ما انسانها با بو کشیدن به طرف ایستگاه پر پنیر دیگر در هزار تو ناپدید می شود و اسکاری هم بی معطلی وارد عمل می شه و با شتاب وارد هزارتو میشه و با امتحان و خطا به طرف ایستگاه پر پنیر دیگه ای حرکت می کنه هم و هاو بهت زده زانوی غم بقل می کنند و بین خودشون می گن چه کسی پنیر مارو برداشته در حالی که پنیرشون به مرور زمان استفاده کردن و تمام شده بعد از روزهای دراز گشنه و تشنه در همون ایستگاه پنیر می مونند هاو از این وضعیت خسته می شه و به دنبال پنیر جدید میره و با هزار زحمت کفشهاشو پیدا می کنه و دوباره وارد هزارتو میشه اتفاقاتی براش رخ می ده و با رخ دادن هر اتفاق چیزی رو روی دیوار می نویسه و بالاخره به ایستگاه پر از پنیر «ج» دیگری میرسه و در اون جا اسنیف و اسکاری رو میبنه که دارن از پنیر جدید شون استفاده می کنند به طرفش نگاه تحسین آمیزی می کنند هاو بر خلاف گذشته بندهای کفشهای ورزشی شو به هم گره میزنه و روی گردنش می ندازه و با ولع از پنیرهای ایستگاه جدید می خوره اما هم هنوز در اون ایستگاه می مونه و منتظر کسی میشه که پنیری که برداشته دوباره بزاره سر جاش امیدوارم پیام داستان رو رسونده باشم می تونستم داستان رو کوتاهتر بکنم اما از این کوتاه تر دیگه داستان گنگ و نامفهوم میشه .
بخش های وجود همه ی ماتشکیل شده از
(بخش ساده و بخش پیچیده)
چهار شخص خیالی در داستان
(موش ها : اسنیف و اسکاری)
(ادم کوچولو ها: هم و هاو)
نماد های بخش های ساده و پیچیده ما صرف نظر از سن جنس نژاد
و یا ملیت در نظر گرفته شده است.
ما گاه رفتارمان مانند
اسنیف
است که مشتاقانه تغییر را بو میکشد یا
اسکاری
که بی معطلی وارد عمل می شود یا
هم
که منکر تغییر می شود و در مقابل ان مقاومت می کند
چون می ترسد منجر به چیز بد تری شود یا
هاو
که به موقع خود را سازگار می کند وقتی می بیند که
تغییر به چیز بهتری می شود!
همه ی ما در یک چیز مشترک هستیم:
نیاز به پیدا کردن راه خود در پیچ و خم هزار توی زندگی
و موفق شدن در زمان های تغییر
هرچه پنیر شما بریتان مهم باشد بیشتر مایل به حفظ ان هستید.
اگر تغییر نکنی ممکن است منقرض شوی
اگر نمی ترسیدی چه می کردی
دیر شروع کردن بهتر است از هرگز شروع نکردن
مرتب پنیر را بو کن تا بفهمی چه زمانی دارد مانده می شود
حرکت در یک جهت جدید به شما کمک می کند پنیر جدید پیدا کنید
وقتی فراتر از ترس هایت پیش بروی احساس ازاد بودن می کنید
تجسم خودم در حال لذت بردن از یک پنیر جدیدحتی قبل از پیدا کردنش مرا به ان هدایت می کند
هرچه زود تر از پنیر قدیمی دست بکشید پنیر جدید را زود تر به دست می اورید
جستجو کردن در یک هزار تو خیلی امن تر از ثابت ماندن در یک ایستگاه بدون پنیر است.
اعتقادات قدیمی ما را به پنیر جدیدهدایت نمی کند
وقتی ببنی که می توانی پنیر جدیدی پیدا کنی واز ان لذت ببری مسیرت را تغییر خواهی داد
زود متوجه تغییرات کوچک شدن به ما کمک می کند تا خود را با تغییرات بزرگ تری که در راهند تطبیق دهیم
تغییرات رخ می دهد
انتظار تغییر را داشته باشید
روند تغییر را زیر نظر داشته باشید
به سرعت با تغییر سازگار شوید
تغییر کنید
از تغییر لذت ببرید
داستان به اتمام رسید و دوستان در حال خداحافظی کردن بودن که یکی از دوستان به شوخی گفت بهتره منم برم دنبال پنیر جدیدم همه خندیدن و از هم خداحافظی کردند
خوب دیگه دوستان بهتره منم از این ایستگاه ق برم دنبال پنیر جدیدم تو ایستگاه ج امیدوارم این کتاب با ارزش رو خریداری کنید و ازش درسهای مهمی یاد بگیرید.
این کتاب رو زیاد دیدم.مرسی از معرفی کاملتون.سعی می کنم بخونمش!
این کتاب رو حتما می خرم
عکس کتاب معلوم نیست/ کتاب هم که مدتها پبش چاپ شده!/ کتاب رو خوندهم/ خوب نوشتی/ از لینک متشکرم/.
مرسی ...